نخستین نبرد سپاهیان شوروی در افغانستان در سال 1929
گزارنده به دری: عزیز آریانفر گزارنده به دری: عزیز آریانفر

برگرفته از کتاب: رازهای سر به مهر تاریخ دیپلماسی افغانستان

 

نوشته :پروفیسور داکتر ولادیمیر بویکو

 

 

 در اواخر سال 1929 در افغانستان شورش بزرگ ضد دولتی به رهبری [حبیب الله کلکانی معروف به-گ.] بچهء سقاو تاجیک تبار شعله ور شد. امیر امان الله خان که هوادارانش به او خیانت نموده بودند و از پشتیبانی ارتش رو به فروپاشی محروم شده بود، ناگزیر بود برای ماندن به قدرت، بخشی از رادیکال ترین اصلاحات خود را لغو نماید. اما فرصت از  دست رفته بود. شورشیان به کابل نزدیک می شدند و برای یورش بر آن آمادگی می گرفتند.  امان الله که وضع را چاره ناپذیر دید، به تاریخ 9 جنوری سال 1929  از تخت پادشاهی کناره گیری کرد و با وابستگانش به قندهار  گریخت. در کابل یک رژیم کلیریکال  و محافظه کار به رهبری امیر نو- بچه سقاء روی کار آمد.

 

در آستانه واژگونی رژیم اصلاح طلب در افغانستان، رهبری شوروی بایسته شمرد از امان الله (با توجه به این که وی که به بسیار دشواری سال 1919 به قدرت رسیده بود، نخستین کسی بود که دولت جوان شوروی را به رسمیت شناخته بود)؛ پشتیبانی نماید. به تاریخ 13 دسامبر سال 1929 تصمیم گرفته شد به افغانستان 1000 میل تفنگ، مقداری فراوان گلوله، 20 قبضه مسلسل،1000 مرمی شیمیایی توپخانه و یک ایستگاه رادیویی فروخته شود. همچنان [فیصله شد-گ.] تا با توجه به وضعیت بسیار دشوار دولت افغانستان، به عوض این سلاح ها، جانب افغانی پول آن را با پشم، پنبه، پوست قره گل و مانند آن بپردازد.[1]

 

بی درنگ، کمیسیونی با رمز »کمیسیون مساله ب » تشکیل شد. در بافتار کمیسیون: آ.ای. ریکاوا- صدر کمیساریای خلق شوروی)، یوسف استالین، اوردجانیکیدزه و ک.ای واراشیلف- کمیسار خلق در امور نظامی و دریایی  که همچنین هماهنگ کننده این کمیسیون بود)، شامل بودند.

 

آمادگی مسکو  برای ارایه کمک نظامی:

به تاریخ 20 دسامبر در نشست دفتر سیاسی کمیته مرکزی حزب سرتاسری کمونیستی روسیه (بلشویک) تدبیرهای اضافی عمدتا پشتیبانی نظامی- سیاسی از رژیم رو به زوال در نظر گرفته شده بود: طرف شوروی در گام نخست، مصوونیت مرزهای شمالی افغانستان را تضمین کرد تا به امان الله امکان بدهد سپاهیان مستقر در آن جا را در برابر شورشیان سوق دهد. مگر شرط مهم حمایت شوروی، به دست آوردن اطلاعات موثق در باره آرایش نیروها، شانس پیروزی و در باره برنامه های بعدی مبارزه امیر برای احیای نظم در کشور بود.

 

پلان اصلی استراتیژیک رهبری شوروی، به تاریخ 27 دسامبر 1928، با تصمیم دفتر سیاسی کمیته مرکزی حزب سرتاسری کمونیست روسیه (بلشویک) در سیمای رهنمودها به لیونید استارک- سفیر شوروی در کابل، چهارچوب دقیق تری پیدا نمود. [در این سند-گ.] شورش ضد امان الله، به عنوان «اقدام پرشور انگلیس که همچنین بر ضد شوروی متوجه می باشد»؛ ارزیابی شده بود. هدف اصلی سیاست شوروی در محور افغانستان، پشتیبانی از دولت موجود (که از دید رهبری جمهوری فدراتیف سوسیالیستی روسیه شوروی، «یگانه جریان مترقی افغانستان مبارز برای استقلال کشور» بود)، اعلام گردیده بود. به سفیر پیشنهاد گردیده بود، با امیر پیوسته در تماس باشد و وی را به اتخاذ تدبیرهای پرشور و شدید بر انگیزد که مهم ترین این تصمیم ها «ایجاد نیروی مطمین و منضبط نظامی در قندهار یا در شمال در منطقه مزار شریف، به هر بهایی که می شود، در کوتاهترین زمان ممکن» ؛ بود.

 

به گونه مشخص، سخن بر سر ایجاد تشکیل واحدهای نظامی از عشایر شمال افغانستان که در نظر بود زیر نظر مربیان با جنگ افزارهای تیربار مسلح گردند، بود. مگر به پنداشت رهبران شوروی، ارایه چنین خدمات جدی، مستلزم داشتن شالوده حقوقی بایسته یعنی عقد قرارداد جدیدی میان دو کشور بود. در این حال، مسکو شرایط بس مساعدی را برای به دست آوردن این کمک پیشنهاد می کرد.

 

مقارن با این زمان، امان الله پیوسته مواضع خود را از دست می داد و در آغاز جنوری سال1929 بیشترینه  اصلاحات خود  را ملغی اعلام نمود- چیزی که مسکو را به گونه جدی دلسرد کرد. ای. ریکس- رایزن نظامی سفارت شوروی به تاریخ7 جنوری 1929 به مسکو گزارش داد: «امان الله خان با عقب نشینی های پیهم در برابر لایه های ارتجاعی جامعه، که به نمایندگی از شورشیان عمل می کنند، به وضع یک سیاستمدار  بی بند و بار می لغزد».[2]

 

سرنوشت شمال افغانستان، نگرانی ویژه جانب شوروی را بر می انگیخت: هر گونه تحول اوضاع در آن (تشکیل دولت مستقل و مانند آن... )، مستلزم تدارک بایسته و برنامه ریزی حساب شده اقدامات، بود.  مگر فروپاشی کشور همسایه در کل نامطلوب پنداشته می شد که تنها برای بریتانیای کبیر سودمند بود: شمال جدا شده بدون پشتیبانی شوروی، فاقد قابلیت زیستایی بود که حفظ ثبات در مرزهای افغانستان و شوروی را با تهدید روبرو می ساخت.

 

 دولت امان الله خان، در واپسین روزها، بار دیگر برای به دست آوردن کمک نظامی به جمهوری فدراتیف سوسیالیستی شوروی رو آورد. امیر موافقت اصولی جانب شوروی را برای بازآرایی سازمان ارتش خود به یاری مربیان شوروی، به دست آورد. مگر، اوضاع نا به سامان سیاسی و سنگ اندازی های پنهانی کارمندان بلندپایه دولت، به شمول عبدالعزیز- وزیر حربیه، مجالی برای اجرای این اندیشه نمی داد.

 

ریکس، در پایان چنین نتیجه گیری کرد که «سیاست دولت افغانستان در قبال شوروی چنین است که هر چه  بیشتر به دست آورد، بی آن که  چیزی در عوض بدهد».[3]  او  پیشنهاد کرد بایسته است به مشی آوردن فشار بر افعان ها، بپردازیم که خود در کابل بدون مجوز مسکو به پیشگیری آن آغاز کرده بود. مگر امان الله حتا رویاروی خطر  مستقیم واژگونی رژیمش، تصمیم نگرفت  کدامین فرمولی را که او را متعهد به پشتیبانی  شوروی  سازد، اتخاد نماید.

 

گذشته از آن، امیر که هیچگاهی انگلیسی ستیزی خود را پنهان نمی کرد، برای به دست آوردن کمک نظامی به لندن نیز رو آورد. در لندن می خواستند دقیق تر بدانند که آیا تقاضاهای همانندی از دولت  روسیه صورت گرفته  است یا نه ؟ مگر با آن که پاسخ منفی دریافت داشتند، به گونه نرمی به بهانه ترک تاج و تخت گفتن امان الله و روشن نبودن اوضاع در کشور، به تقاضای وی پاسخ منفی دادند.[4]

 

رخدادهای هفته دوم جنوری- گریز امان الله از پایتخت به قندهار و کناره گیری او از تخت پادشاهی، تصرف کابل از سوی نیروهای بچهء سقاء و اعلام او به عنوان  امیر نو- رهبران شوروی را غافلگیر کرد.

 

به تاریخ 18 جنوری، در نشست کیمساریای خلق در امور خارجه، به لیونید استارک- سفیر شوروی در کابل، پیشنهاد گردید «بی آن که حکومت جدید را به رسمیت بشناسد، مناسبات کاری را با آن حفظ نماید».[5] همزمان، با آن، به او رهنمود داده شد تا برنامه ها و مقاصد امان الله را برای خود روشن سازد. در این حال، با دوری گزینی از امیر واژگون شده (عملا از دادن پناهندگی [به شوروی- گ.] به او خودداری ورزیده و به وی توصیه گردد تا به ترکیه برود. با آن که روشن است که امان الله در اوایل سال 1929 افغانستان را ترک کرده و در ایتالیا سکونت گزید). مگر مادامی که وی ناگزیر از تخت کناره گیری نموده و در قندهار «دولت ملی» ایجاد نموده و هنوز در کشور به سر می برد، زیر دید رهبری شوروی بود.

 

بنا به فیصله دفتر سیاسی، و. سالاویف- نماینده ویژه شوروی، زمستان سال 1929 برای روشن ساختن اوضاع، به مقر امان الله فرستاده شد. او با پذیرفتن ریسک بزرگ و تحمل ناگواری ها با پرواز با یک هواپیمای قراضه به قندهار، اطلاعات بایسته را در باره امان الله و نزدیکان وی به دست آورد و در  بازگشت به مسکو در اوایل ماه مارچ گزارش داد. روی هم رفته، برداشت های سفر قندهار و. سولاویف بس میانه  روانه بود. مگر وی هرچه بود، پیشنهاد کرد به امان الله کمک شود- ارایه «مقادیر خیلی محدود جنگ افزار، مهمات، گسیل مربیان برای بازآرایی ارتش وی، دادن اجازه ترانزیت سلاح از راه سرزمین شوروی، عدم جلوگیری از پویایی های مهاجران افغان در مرزهای افغانستان– شوروی به مقصد سرهم بندی دسته نظامی از جمع آنان، گذاشتن موقت دو تا پنج هواپیما با پرسونل شوروی به دسترس امان الله، در صورت بیرون رفتن وی از کشور.

 

پیشنهادهای سولاویف، همچنان بیشتر در بر گیرنده اندیشه های بسته به بازگشت امیر پیشین به تخت، (همیاری در تجدید سازمان نظام مالیاتی– اداری و مانند آن...) بود. تدبیرهای دیگر، بر گسترش پیوندها با ولایات شمالی افغانستان سنجش داشتند (مانند دادن امتیازات چشمگیر به بازرگانان افغانی یی که دست اندر کار تجارت با شوروی بودند).

 

سیاست رسمی اعلام شده شوروی در افغانستان، کماکان حفظ بی طرفی و عدم مداخله در امور داخلی همسایه جنوبی، بود. چیزی که انگلیسی ها- رقیبان شوروی ها بر سر  نفوذ در منطقه آسیای میانه، بر آن اذعان داشتند. چنانی که از مراسلات اطلاعاتی و دیپلماتیک بریتانیای بر می آید، در ارزیابی ها و پیشگویی های خود، بریتانیایی ها بر آن بودند که وضع پیچیده سیاسی– اجتماعی  در روسیه، امکان دست یازیدن به کدامین اقدام بزرگ در افغانستان را نمی دهد.[6] اصولا، موقف مشترک روسیه، پارس و ترکیه؛ همو حفظ بی طرفی و عدم مداخله در امور داخلی افغانستان بود (تنها سه کشوری در آن هنگام در کابل نمایندگی داشتند، با آن که هر یک از این سه کشور، مقاصد و تاکتیک های خودشان را داشتند و برانگیختن بازی رقابت- شراکت، با انجام اقدامات شدید برای شان شاینده نبود). برای نمونه، حکمت- سفیر ترکیه در کابل، با اشاره به وضع نومیدانه امان الله، بی پرده و آشکارا افاده داد که «ترکیه به گسترش مرزهای  افغانستان– شوروی تا  نوار هندوکش و هریرود، نظر مساعد دارد».[7]

 

درد سر تکاپوی همکاران امان الله:

 در این میان، در همان آغاز رخدادهای مورد نظر، پیکان دیگر سیاست شوروی در افغاستان از کمان رسته بود که با اقدامات و پویایی های بخشی از نخبگان افغانی در پشتیبانی از امان الله و اصلاحات او پیوند داشت. در اثر یک رشته علل سیاسی و مانند آن، و خود وضع پیوسته دگرگون شونده، این نیروها،  هرچندگاهی ناگزیر بودند به ابتکار خود عمل نمایند. به ویژه، هنگام آشوب سیاسی اواخر سال های دهه 1920-1930. شاید، پرشورترین و برجسته ترین نمایندگان این گونه ابتکارات، خاندان بس متنفذ چرخی– فرزندان غلام حیدر خان چرخی- سپهسالار سرشناس دوره های عبدالرحمان خان (1901-1880) و حبیب الله (1919-1901): عبدال عزیز خان– گورنر جنرال (استاندار نظامی) وقت ولایت مزار شریف، غلام جیلانی- قنسول افغانستان در تاشکنت، غلام صدیق– وزیر امور خارجه در اوخر دوره امان الله خان و سر انجام، پرشورترین و هنگامه ساز ترین آنان– غلام نبی خان- سفیر افغانستان در جمهوری فدراتیف سوسیالیستی  شوروی، بودند.

 

غلام نبی خان که در کارنامه سیاسی وی، کرسی های فرماندهی سپاهیان پادگان مزارشریف، سفیر در مسکو (در سال های 1924-1922) و سپس در پارس، درج گردیده است؛ پس از آن که در دسامبر 1928 برای بار دوم در پست نماینده تام الاختیار افغانستان در جمهوری فدراتیف سوسیالیستی روسیه گماشته شد؛ بی درنگ، فعالیت های تجاری را در جهت پشتیبانی از امان الله گسترش داد. او در جنوری1929 کیان دانشجویان نظامی اندکشمار افغانی یی را که مقارن با تحولات مورد نظر در آموزشگاه های نظامی شوروی سرگرم آموزش بودند، در دست گرفت. عمده ترین ذخایر انسانی امانیست ها در مرز شمالی، گریزیان و دیگر پناهگزینان و مهاجران در سرزمین آسیای میانه شوروی شمرده می شدند. پیدا نمودن، و تجهیز آنان، کار آسانی نبود که با حل یک رشته مسایل حقوقی و کاغذبازی همراه بود. حتا غلام نبی- مامور رژیم سرنگون شده، عملا به ابتکار خود، گفتگوها در باره ارایه کمک ها را با جانب شوروی آغاز و سپس پیوسته بر آن تحمیل  می کرد.

 

او، برای گرفتن صلاحیت های بایسته از امان الله خان و برای این که به او با جلب پشتیبانی ممکنه شوروی، دلداری بدهد، نامه یی عنوانی او به قندهار گسیل داشت، با تقاضای دادن دستورهای بایسته در خصوص پیشبرد امور در مسکو. مگر، امان الله، (به گونه یی که علی احمد- سکرتر خاص وی در یادداشت های خود زیر نام «سرنگونی امان الله» نگاشته است، به پنداشت غلام صدیق- برادر غلام نبی و وزیر خارجه)، در دادن پاسخ، شتاب به خرج نداد. چون، می خواست بهانه یی برای گفتگوهای شخصی رو در رو با روس ها  به دست بیاورد و از آن برای تغییر وضع ناگوار در قندهار بهره گیری نماید. غلام صدیق، هر چند هم تمایل چندانی به دوستی با شوروری ها نداشت. مگر، وضع وی را بر آن وا می داشت تا شتاب به خرج دهد: هنگامی که عبدالعزیز- یکی از برادرانش از سوی هواداران امیر نو- [حبیب الله کلکانی-گ.] در مزار دستگیر شده، به کابل فرستاده شد، (راستش، او در راه توانست بگریزد)، خاندان ناآرام چرخی آغاز به پویایی های بیشتری نمود. غلام جیلانی نزدیک به هشتاد دانشجوی افغانی را که در ترکیه درس می خواندند، جمع کرد(که به آنان شماری از خویشاوندانشان در اروپا پیوستند) و برای رسیدن به مرز افغانستان، وارد مسکو شدند.

شمار و فهرست تقاضاهای امانیست ها پیوسته افزایش می یافت: غلام نبی از جمله در پی به دست آوردن پارتی بزرگ جنگ افزار مشتمل بر 4000 میل تفنگ و 200 مسلسل «با این شرط که ما (شوروی ها) خود امکان تحویل و سپس رسانیدن آن را به مزار شریف پیدا کنیم»؛ بود.[8] سفیر این معامله را مقارن با آمدن (در واقع پناهگزینی) شاهزاده هدایت الله- فرزند امان الله به مسکو، گردانید که در صورت موفقیت کار، می بایستی محموله را همراهی نماید. مگر، پویایی های غلام نبی در مسکو به بار ننشست: در آن جا  منتظر روشن تر شدن بیشتر  مسایل افغانستان بودند.

 سفیر خشمگین شده از رفتارهای همکاران شوروی خود، رو به آنان گفت: «برای شما شکست در چین کم است؟ می خواهیدکه انگلیسی ها شما را در افغانستان نیز درهم بشکنند؟ شما منتظر این هستید؟».[9]  او، برای سرعت بخشیدن به کارها، گاهی به شگفتی برانگیزترین دستاویزها و شگردها متوسل می شد. برای مثال، با تلاش برای خریدن جنگ افزارهای ساخت شوروی، اطلاع داد که امانیست ها آغاز به خرید اسلحه از آلمان کرده اند.

در اداره نظامی شوروی، آماده بستن معامله سودمند بودند، مگر نظامیان با مفاومت دیپلمات ها که هراس داشتند اسلحه به دست دیگران خواهد افتاد و ممکن است در برابر امان الله به کار گرفته شود، برخوردند. سر انجام، به تاریخ 28 فبروری 1929 دفتر سیاسی کمیته مرکزی حزب کمونیست سراسری روسیه شوروی (بلشویک ها) با دستاویز قرار دادن این مساله که آنان از برنامه های امیر سرنگون شده هیچ  اطلاعی ندارند، در باره امتناع از ارایه کمک نظامی به غلام نبی و حتا واگذاری آیروپلان ها (هواپیماها) برای بیرون آوردن اشیای گرانبهای امان الله خان، تصمیم گرفت[10].   

 

به همین پیمانه، واکنش در قبال پیشنهاد همکاری از سوی گروه های تباری جداگانه، به ویژه جمشیدی ها خشن بود. آن ها امکانات کوچیدن خود را به گستره شوروی و به دست آوردن اسلحه برای پیکار با بچه سقاء را جویا شدند، اما پاسخ منفی دریافتند. مگر سفیر پر انرژی دست بردار نبود: او به تقاضای کمک بسنده نکرد، بل نیز  نیروهای افغانی پراگنده را زیر درفش امان الله جمع کرد: هشت افسر افغانی یی که در آموزشگاه های نظامی شوروی درس می خواندند، فرا خوانده شدند. در ناحیه مرزی ترمز، ثبت نام دسته های داوطلب گریزی و دیگر مهاجران افغانی آغاز شد. برای این هدف، غلام جیلانی- نماینده دیگر خاندان چرخی، به مرو رفت و در آن جا به جذب دسته های هزاره پرداخت. پویایی های دیپلماتیک امانیست ها نیز افزایش یافت. هر چند هم، ناگزیر در شرایط بس ناگوار: برای نمونه، هیاتی مشتمل بر غلام صدیق خان چرخی- وزیر امور خارجه، عبدال تواب خان سرهنگ– پسر و سید محمد خان- داماد محمود بیک طرزی- وزیر امور خارجه پیشین، ناگزیر گردیدند شب هنگام یکی از روزهای اواخر فبروری با قایق از رودخانه به ناحیه کشکا بیایند.

 

به گونه یی که علی احمد- منشی خاص امان الله خان می نویسد: «امانیست ها توانستند بیش از یک هزار تن از شهروندان افغانی را گرد بیاورند که از سوی شوروی تسلیح و تجهیز گردیده و گروهبندی شدند». مقارن با  میانه های ماه مارچ  1929 ، هواخواهان امان الله به آن پیمانه بر شدت پویایی های شان در میان مهاجران افغانی منطقه مرو افزودند،که حتا اداره کل سیاسی را که از جار و جنجال هراس داشت، با وضع بس دشواری روبرو ساخته بودند.

 

مگر در وزارت خارجه در مسکو، تصمیم گرفته شدکه از کنار مساله نادیده بگذرند، بی آن که بهانه یی دال بر «موافقت جانب شوروی به اقداماتی از این دست» بدهند (چون چنین اقداماتی نمی توانست به عنوان  دخالت [در امور یک کشور دیگر-گ.] ارزیابی نگردد).[11]پویایی های جانب شوروی، منطق خود را داشت: مواضع افغانستان و شوروی به هم نزدیک می شد، با آن که شاید نقش تعیین کننده را در این امر، سفر  سالاویف- نماینده شوروی به قندهار و تمایلات مبنی بر  بازی با کارت (پر) امان الله داشت.

 

به تاریخ20 مارچ 1929، در نشست دفتر سیاسی کمیته مرکزی حزب سرتاسری کمونیستی روسیه شوروی(بلشویک) طرح عملیات مشترک افغانی- شوروی برای بازگشت امان الله به اورنگ پادشاهی، نهایی گردید: دسته ویژه شوروی در اختیار هواداران او گذاشته شد که ظاهرا زیر نام «دسته افغانی فلانی خان»  «برآمد» نمودند. همچنین برای امانیست ها وعده کمک نظامی داده شده بود. آن هم، قرار بود این کمک، مستقیم برای نیروهای امان الله در قندهار که می بایستی از راه هرات (با تثبیت کنترل مقدماتی بر این نقطه مهم استراتژیک در شمال باختری افغانستان)،  رسانیده می شد. برای این منظور، شجاع الدوله [غوربندی-گ.] سفیر افغانستان در لندن، فرا خوانده شد. شب هنگام 22 مارچ او همراه با شماری دیگر از شرکت کنندگان عملیات در دست اجرا به کشکا رسیده بود. همچنان بایسته یادآوری است که لیونید استارک- سفیر شوروی در کابل، به بهانه بیماری از کابل به مسکو فراخوانده شد. و سرهنگ ا. ریکس- رایزن نظامی، سرپرست سفارت گردید.

 

 نقش عمده یی را در رویدادهای آینده، غلام نبی خان داشت. به تاریخ 8  اپریل، او به نقطه مرزی کرکی در خاک شوروی،که در آن جا گروهبندی دسته های افغانی پایان می یافت، رسید. در میان این دسته ها هم گروه های هواداران امان الله و همچنین آدم های تصادفی، دیده می شد. به گونه یی که ن. فریدگوت- نماینده دیپلماتیک شوروی در کرکی، با تلخی یادآوری می نماید: «گروهبندی دسته ها این جا زیر نظر غلام نبی خان با وسواس فوق العاده صورت می گرفت. با این هم، گاهی(تقریبا با اجبار) افراد هرزه و هرجایی یی را که هیچ یک از نزاکت های محرمیت (پنهان کاری و راز داری) را رعایت نمی کردند، به دسته ها فرا می خواندند»[12]. شماری از داوطلبان، پنهان نمی کردندکه شوروی ها به آنان اسلحه داده اند و آن ها برای جنگ به افغانستان می روند.کارمندان نمایندگی دیپلماتیک شوروی از مرزبانان و نیروهای استخباراتی شکوه داشتند که آنان  را در جریان چنو اقدام بس خطیر سیاسی نگذاشته اند. این گونه پنهان کاری حتا از همتایان خود از اداره دیپلماتیک، به ویژه شگفتی بر انگیز می نمود و بیشتر از این، در متن گسیل آشکار دسته های اعزامی رزمی، نابخردانه بود.

 

آماده گیری هایی به این پیمانه پرهنگامه، از دید شبکه های جاسوسی بریتانیایی به دور نماند: مامور مخفی بریتانیا در کرکی گزارش داد که کارمندان قونسولگری افغانستان با مساعدت حکومت شوروی،  شهروندان افغانی ساکن سرزمین شوروی را ؛ بسیج و مسلح می کنند. نزدیک به 1000  نفر از هزاره ها پیش از این، از مرو به کرکی گسیل شده اند،که  در آن جا آماده رفتن به افعانستان شمالی می شوند.[13]

 

شاید هم، خود غلام نبی، به امید بزرگنمایی نیروها و برنامه هایش و نیز جلب حمایت فعال خارجی، اطلاعات در باره برنامه در دست اجرا را، آگاهانه فاش ساخته و درز داده بود.         

 

 طرح عملیات مشترک افغانی- شوروی از سوی استالین و غلام صدیق خان- وزیر امور خارجه امان الله به طور نهایی هماهنگ گردانیده شد. این طرح، به گونه یی که در بالا یادآوری گردید، ایجاد پایگاه امانیست ها را در مزارشریف در شمال و سازماندهی یک ارتش 6-5 هزار نفری از «افغان ها» و اشغال کابل، توسط آن را در بر می گرفت. پایگاه مهم دیگر شمال افغانستان- شهر میمنه، می بایست از سوی گروه محمد غوث خان (وی را پسر و خویشاوندش- دانشجویان آموزشگاه های نظامی شوروی همراهی می کردند) آزاد می شد.

 در مرحله نخست عملیات، نقش مهم، اما به هر رو، موقتی، به گروه اعزامی رزمی شوروی به فرماندهی و. م. پیریماکف- وابسته نظامی شوروی در کابل داده شده بود (جانب شوروی هنگام شورش عشایر شینواری در پاییز سال1928 پیشنهاد نموده بود تا افغانستان از خدمات وی بهره مند گردد. مگر این پیشنهاد از سوی همکاران امان الله رد شده بود).

 

 طبق برنامه، بخش بزرگ این نیروها به زودی دو باره واپس فرا خوانده شدند، و برای کمک به افغان ها تنها گروه های کوچک تیربار و توپچی ماندند. اصل عمده برنامه، چنانی که از روی اسناد بر می آید، آن بود که افغان ها باید خودشان افغانستان را آزاد بکنند، نه روس ها.  با آن که،  بخش شوروی گروه را پریماکف فرماندهی می کرد. او خود، رزمجویان را (ترجیحا  از میان کسانی که زبان های خاوری را می دانستند) بر می گزید. چنین دسته هایی در فرماندهی نظامی آسیای میانه نیز گروهبندی می شدند. تعداد مقدماتی گروه اعزامی (بدون دسته های افغانی) به 800 نفر می رسید که مجهز با جنگ افزارهای تندکار (24 میل مسلسل) و توپخانه کوهی بود.

 در این میان، در مسکو، در باره کارزار در دست اجرا، تنها  تنی چند آگاهی داشتند. حتا  گ. آقابکف-  رییس وقت بخش خاور در اداره کل سیاسی شامل این حلقه نبود. دلیل این کار، شاید این بوده باشد که در این اداره که اطلاعات موثقی از وضعیت راستین امور افغانستان در سال های پسین داشتند، نظر خوبی به  امان الله نداشتند. چیزی نمی ماند که چکیست ها[14] پدیدآیی یک ستاره از لایه های پایینی جامعه(بچهء سقا) در سپهر سیاسی محلی را با خوش بینی استقبال نمایند. آن ها، چندین بار پیشنهاد  نموده بودند تا فرمانروای نو را به رسمت بشناسند و به او کمک بکنند. همچنان حتا پرسنل فزونشمار کمینترن (انترناسیونال کمونیستی) دوره امان الله را دوره بگذشته می شمرد. بخش تحلیلی این ساختار پر شاخ و برگ می کوشید آبروی ریخته و رنگ باختهء خود را با ریختن طرح «انقلاب دهقانی در خاور» باز یابد. برخی از تئوریسن های بین الملل کمونیستی (کمینترن) با جا زدن آرمان ها و خواست ها به عوض واقعیت ها، در پی بهره گیری ابزاری از بچه سقاو و حواریون رنگ باخته وی به عنوان  انقلابیون! بودند.

 

همبستگی رزمی  در عمل:

عملیات مشترک افغانی– شوروی عملا در میانه های اپریل1929، هنگامی که نیروهای محمد غوث خان از هرات به سوی میمنه سرازیر شدند، آغاز گردید. در این هنگام، در هرات، در پی یک رویداد ناگوار،  سرهنگ عبدالرحمان خان که از سوی امان الله خان به عنوان فرمانده نظامی ولایت هرات گماشته شده بود، و سپس هم دامادش- جنرال محمد ابراهیم خان- ماما (دایی) ی امان الله خان، که به جای عبدالرحمان خان به کرسی فرماندهی نظامی هرات گماشته شده بود؛ کشته شدند. در این وضع، محمد غوث خان- از هواداران قدیمی امان الله خان، برای چندی به عنوان دیکتاتور نظامی هرات مقرر شد، مگر نتوانست با شجاع الدوله غوربندی– فرمانده نظامی جدید- گماشته تازه امان الله که در اواخر ماه مارچ به هرات آمده بود، زبان مشترک بیابد. چون او خودش مدعی  مقام  حاکمیت اعلی در ولایت بود و  در عمل آن را در تصرف  داشت.

راهپیمایی گروه او در چنین اوضاعی، ادامه تراژیکی داشت: در نزدیکی شهر قلعه نو- مرکز استان بادغیس، دسته های او (محمد غوث خان) که بیشتر متشکل از تاجیک تباران بودند، تقریبا یکسره تسلیم نیروهای عبدالرحیم خان [نایب سالار عبدالرحیم خان صافی- مامای استاد خلیلی-گ.]- هوادار بچهء سقا  که در راه یورش از میمنه به هرات بودند، تسلیم شدند. عبدالرحیم خان از سوی بچه سقاء به عنوان رییس کمیسیون تنظیمیه ولایت هرات تعیین  شده بود، و تا این هنگام، کودتاهای پیروزمندانه یی به سود امیر نو در مزار شریف و میمنه انجام داده بود. بقایای نیروهای غوث الدین خان که شمار شان به 104 نفر، به شمول خود او و خویشاوندان و نزدیکانش، به سوی مرز گریختند که در اواخر اپریل، از سوی پاسداران مرزی شوروی دستگیر شده بودند.

 

این گونه، برنامه «جنگ پیروزمند» در شمال افغانستان، آغاز به برهم خوردن نمود. دیگر، حالا سرنوشت این جنگ، بسته به دستاوردهای گروه های اصلی اعزامی به ترکستان افغانی بود. به تاریخ 22 اپریل 1929، پس از جنگ  چند ساعتی نزدیک دژ سیاهگرد، گروه های غلام نبی و پریماکف شهر مزار شریف را تصرف کردند. به رغم آن که گردانندگان شهر از نزدیک شدن حریف آگاهی داشتند، نمی توانستند مقاومتی سازمان دهند و نیروهای آنان به سوی پادگان دهدادی و تاشقرغان گریختند- بی آن که حتا موفق شوند خزانه شهر با خود ببرند. میرزا  قاسم خان- تاجیک تبار- سرپرست حکومت نیز ناگزیر به ترک شهر شد.

روشن بود فرمانده نظامی جدید، کسی جز غلام نبی خان چرخی نبود. نمایندگان هیات های باشندگان شهر به پیشواز او شتافتند. مگر، به تعویق افتادن یورش بعدی، به هواداران امیر حبیب الله کلکانی امکان داد به سرعت و به گونه عملیاتی نیروهای خود را بازآرایی کنند و تا جایی هم دست به پاتک بیازند. باشندگان بومی- بیشتر، اقلیت های تباری که هرگز مشتاق بازگشت امان الله نبودند، خشمگین از  مداخله شوروی، روشن بود از غلام نبی پشتیبانی ننمودند. این در حالی بود که امانیست ها خود با گرفتن شهر، هیچ چیزی نوی به مردم پیشنهاد نکردند. اندیشه حمایت از امان الله نیز خیلی دیر، هم آن بر اساس توصیه همان دفتر سیاسی کمیته مرکزی حزب سرتاسری کمونیستی روسیه (بلشویک) مطرح گردید: از نام غلام نبی پیام هایی با شرح سرشت رویدادهای روان و فراخوان حمایت از وی در مبارزه در برابر بچهء سقاء پخش گردید.[15] 

 

پریماکف به مقامات گزارش داد : «عملیات جنگی همچون اقدامات گروه سواره نظام کوچک برنامه ریزی شده بود که در روند کار رزمی می بایستی به تشکیلات بزرگ تحول می یافت، مگر از همان روزهای اول ناگزیر با خصومت باشندگان خشمگین رو به رو شد. [16]

 

در اوخر ماه اپریل، نیروهای تقویتی شوروی در یک تلاش ناموفق کوشیدند به مزار شریف رخنه کنند. در آن هنگام، ناگزیر گردیدند پارتی جدید مهامات جنگی و مسلسل ها را با هواپیما از راه هوا برسانند. غلام نبی با آرزوی سازماندهی بهتر و عمومی عملیات، به ویژه هماهنگی نیروهای همدست افغانی و شوروی، ناگزیر گردید از طریق سفارت خود در مسکو تقاضای دستگاه های تلگرام نماید تا به نوبه خود بتواند با برادرش غلام صدیق (حتا هرگاه برای مثال در آلمان هم باشد- چنانی که در  گرما گرم جنگ  بر سر مزار شریف چنین شد)، در تماس باشد.

 

غلام صدیق خان با کارمندان مسوول کمیساریای خلق در امور خارجه که همراه با نظامیان و نیروهای استخباراتی و سایر دست اندرکاران، به کارها رسیدگی می کردند، دیدار نمود. برنامه حجیم هماهنگی عملیات از مرکز چنین بود. مگر همچنین دردسرهای بسیاری در کارزار رزم و در مناطق مرزی نزدیک آن بروز کرد. برای مثال، به تقصیر نمایندگی کمیساریای خلق در امور خارجه در مرو، نیروهای تقویتی یی که قرار بود برای پشتیبانی از غلام نبی بروند (گروهی نزدیک به  100 تن افغانی) بازداشت شده بودند. اوضاع همانندی با جنگ افزارهایی که قرار بود برای دسته های افغانی فرستاده شود، بروز گردید.

 

وضعیت امانیست ها در شمال، مقارن با اوایل ماه می، هنگامی که ابراهیم بیک لقی- رهبر گریزی باسماچی های آسیای میانه در افغانستان، با دسته های جنگی اش، به یاری حکومت سرنگون شده در مزار شریف شتافت، از این هم بدتر شد. مزار شریف محاصره شده و از منابع آب و خواربار  محروم گردید. بازارها همه بسته شدند و زندگی از حرکت ایستاد. پریماکف دوباره درخواست مهامات جنگی و نیروهای تقویتی کرد، اما این بار هیچ چیزی به دست نیاورد. در این اوضاع، غلام نبی خان چرخی- فرمانده نظامی مزار شریف، به تدبیرهای سخت ابزاری و خشونتبار متوسل شد: به تاریخ یکم ماه می به دستور او شش تن از پویاترین مخالفان امان الله در ملای عام تیرباران شدند. اما سرکوبگری و خشونت نمی توانست گره از کار فروبسته او بگشاید.

 غلام نبی، پیهم، تلگرام های نومیدانه یی  به مسکو که آن جا برادر پریشان و نگران دیگرش- غلام صدیق بسر می برد، می فرستاد. غلام صدیق نومید به دامان و. تسوکرمان- مسوول بخش خاور میانه کمیساریای خلق در امور خارجه، چنگ انداخت. مگر او در چنین مسایل مهم، هیچ صلاحیتی نداشت. ل. کاراخان (قره خان)-  معاون پر قدرت کمیساریای خلق در امور خارجه که در تئاتر دوستی در مسکو بنام بود، بیشتر نیمه های شب، دیر به خانه می آمد و وزیر افغان جز این که تا بامداد در خودرو (موتر) منتظر معاون خوشگذران بماند، راه دیگری نداشت. در این حال، او به خوشباوری خود نفرین فرستاد و به سرنوشت برادرش افسوس خورد. او را به همین پیمانه، برپایی هنگامه محتمل مداخله شوروی نگران می ساخت. در این نگرانی، تسوکرمان هم با او شریک بود: «بچهء سقاء دلایل و قراین روشن مداخله ما را به دست می آورد- اسیران روسی .... حتا مرده های سربازان ما می توانند به عنوان دلایل انکار ناپذیر ارزیابی گردند»[17].

 

هرچه بود، به زودی واکنش تندی نشان داده شد: به تاریخ پنجم می از طریق مرز دومین دسته متشکل از 400  سپاهی شوروی،  مجهز با شش دستگاه توپ و 8 میل مسلسل گسیل گردید. بر مواضع هواداران امیر [حبیب الله کلکانی- گ.] نیز ضربات هوایی وارد آورده شد. چند روز بعد، دفتر سیاسی حزب سرتاسری کمونیستی روسیه( بلشویک) یک رشته تدبیرهای  فوری را برای گشودن گره فروبسته افغانی اتخاذ نمود که در میان این تدبیرها، انجام مانورها برای پنهان نگهداشتن دست داشتن شوروی ها در عملیات مزار، جایگاه برجسته داشت.

پیاده ساختن تدبیرهای زیر در نظر بود: پخش آوازه ها و گزارش هایی مبنی بر رخنه باندهای ابراهیم بیک به سرزمین شوروی و پرداختن آنان به تاراجگری و چپاول دار و ندار مردم. فروختن هواپیما به افغان ها؛ پخش اطلاعیه از نام غلام صدیق خان یا امان الله خان در باره استقلال و مبارزه با شبکه های جاسوسی بریتانیا؛ برگردانیدن نیروهای های رزمی شوروی پس از گرفتن پادگان دهدادی در مزار شریف. [18]

 

باریکی و حساسیت وضع و خطر دگردیسی آن به یک هنگامه بین المللی، وضع دشوار امانیست ها در  مزارشریف، همدستان شوروی آن ها را با گذشت تر نکرد- آن ها به گونه یی رفتار می کردند که گویی با  انجام یک معامله بازرگانی روبرو باشند. در ازای فروش سه فروند هواپیمای یونکرس، 108110 روبل طلایی گرفته بودند، در این حال، هیچ یارانه یی در نظر گرفته نشده بود. برای پرداخت بی درنگ پول هواپیماها، از تاشکنت با پرواز ویژه به محل استقرار نیروهای غلام نبی، هواپیمایی سازمان داده شده بود. در یادداشت کاری برزین- مسوول اداره اطلاعات ستاد ارتش سرخ، به گونه شگفتی برانگیزی خاطر نشان ساخته می شود که «هواپیما ها در ازای پول پرداختی،  فرستاده می شود»[19]. از همین سند، چنین برمی آید که هواپیماهای فروخته شده می بایستی چندی از سوی پرسنل شوروی با تعویض آتیه آن ها با پرسنل افغانی سرویس گردد.

 

به گونه یی که یادآور گردیدیم، در عملیات مزار، دو گروه رزمی شوروی درگیر شده بودند: یکی از آن ها می بایستی از راه آقچه- اندخوی به سرزمین شوروی بر می گردید و بر سر راه خود  این منطقه مرزی را از هواداران امیر حبیب الله کلکانی پاکسازی می کرد. برای تصرف میمنه و زیر پوشش گرفتن غلام نبی خان از محور هرات، با غوث الدین خان همکاری صورت می گرفت که نیروهایش(سخن، به گمان بسیار، بر سر بخش هایی از نیروهای های باقی مانده وی از هرات  است که در ماه اپریل در حومه قلعه نو از سوی مرزبانان شوروی بازداشت شده بودند) را در برنامه بود تا 500-600 نفر افزایش دهند و آتشبارهای توپخانه یی و 10 نیز  میل مسلسل و همچنین شمار مربی و رایزن در اختیار او بگذارند.

 

 جنرال بازداشت شده، که چندی در کشکا بسر می برد، در پی دریافت اجازه از حکومت شوروی برای رفتن به افغانستان بود. ظاهرا به بهانه اجرای دستورهای شجاع الدوله– فرمانده نظامی جدید هرات. در عمل، محمد غوث خان سه واریانت داشت:  1-  بازگشت به هرات در صورت توافق شجاع الدوله و بودن نظر مساعد مردم؛  2- انتقال دسته های او با راه آهن تا ترمز و پیوستن با نیروهای غلام نبی خان که در آن زمان در مزار شریف بود. 3- رفتن به فراه از راه هرات، هرگاه وضع به او  امکان ماندن در هرات را نمی داد. مگر، هیچ یکی از این واریانت ها تحقق نیافتند: شجاع الدوله در اوایل  می ناگزیر گردید هرات را به نایب سالار عبدالرحیم خان صافی واگذار نماید و خود از شهر بگریزد و فرماندهی شوروی برای کاهش دادن تنش ها میان عبدالرحیم خان  و محمد غوث خان، محمد غوث را به دور از مرز، به عشق آباد  فرستاد.  

 

آن چه که مربوط به غلام نبی می شود، گروه اعزامی نخست شوروی برای چندی نزد او ماندگار شد. گاهی این دسته را برای ایجاد گروه های مختلط (پیاده نظام، سواره نظام، توپخانه، مسلسل چی) مستعد برای  اقدامات مستقل در محورهای جداگانه می گماشتند که با این کار، طرح قبلی مبنی بر تشکل نیروهای ضربتی که شمار آن می بایستی تا شمار نفرات یک لشکر نظامی بالا می رفت؛ بر هم می خورد. همچنان  یک رشته تدبیرهای دفاعی (چون اشغال گردنه (کتل) در راه کابل- مزار شریف[20]، برای جلوگیری از آمدن نیروهای سید حسین- سپهسالار امیر حبیب الله بچه سقا و مانند آن)  نیز در نظر گرفته می شد.

 

یعنی در کل، با تدبیرهای برشمرده شده در بالا، عملا، تاکتیک های جنگی در شمال افغانستان از ریشه  دگرگون می شد. این کار امکان می داد تا جایی پیروزی عملیات باهمی  افغانی- شوروی را در افغانستان شمالی گسترش بخشید: در جریان ماه می سال 1929 غلام نبی کنترل یک رشته نقاط افعانستان شمالی را در دست گرفته بود (پریماکف مقارن این زمان، دیگر به شوروی فرا خوانده شده بود). پیروزی های نو امانیست ها به سبب پیوستن هزاره ها از جمع واحدهای رزمی امیر حبیب الله کلکانی به جمع آن ها ممکن گردیده بود. نقش معینی را در این امر، آوازه های بزرگنمایی شده مگر دیرتر پخش شده در باره پیروزی های غلام نبی بازی کردند: به این علت، برای مثال، یک رشته کودتاها به سود امانیست ها در  ولایت قطغن- بدخشان ، در مرکز آن- خان آباد  و چند نقطه مسکونی کوچکتر رخ داده بود.

 

امانیست ها هنوز سرمست باده پیروزی های راستین نظامی بودند (آن ها، برای مثال، در نزدیکی تاشقرغان نیروهای سید حسین را درهم کوفته بودند) که گردون از آن ها رو گردانید و بخت و اقبال پیروزی نظامی ایشان فروخوابید. هر چه بود،آن ها موفق نشدند بی تفاوتی و خصومت  انبوه باشندگان استان های شمالی (ازبیک ها، تاجیک ها، ترکمن ها و نمایندگان دیگر اقلیت های تباری را) مهار کنند. برای کمک به سیدحسین، نیروهای کمکی به خان آباد به نزدیک شدن ادامه می دادند. در منطقه اندخوی- آقچه گروه های بزرگ ترکمن های مهاجر گرد می آمدندکه قصد اشغال مستقیم مزار شریف و نابود ساختن گروه های غلام نبی را داشتند. اما در این کارزار، به گونه غیر منتظره برای همه، خود امان الله عملا نقطه پایانی گذاشت:  او که از هم میهنان خود نومید شده بود و نمی توانست مبارزه  هواداران خود  را در گستره همه کشور سازماندهی کند؛ به تاریخ 23  ماه می  افغانستان را برای همیش پدرود گفت.

          

نیروهای غلام نبی خان که در انزوا در اوضاع نا به هنجار عمل می کردند، امیدهای سیاسی را از دست دادند، از همین رو، پیشوا (غلام نبی خان) آن ها را مرخص کرد و خود به تاریخ 31 می 1929 با بیش از 100 نفر از هواداران خویش به سرزمین شوروی بازگشت،که یکجا با دیگر شرکت کنندگان افغانی عملیات بازداشت گردید. پیش از این، به تاریخ 28 می، گروه های رزمی شوروی که تلفات آن ها (اعم  از کشته  و زخمی) روی هم رفته به  120 نفر می رسید؛ فرا خوانده شده بودند.

 

افغان ها- باشندگان بومی استان های شمالی، شرکت کنندگان جنگ  از هر دو طرف– امانیست ها و هواداران بچهء سقا؛ بهای این ماجراجویی را با از دست دادن هزاران زندگی، پرداختند.

 

نتایج  و پیامدهای عملیات: 

عملیات پویای حنگی در شمال و پخش شدن آوازه ها پیرامون شرکت مستقیم شوروی در آن، نگرانی جدی حکومت کابل را برانگیخت: اداره امور خارجه بچه سقا، برداشت مقتضی [جانب افغانی-گ.] را به ای. ریسک- کاردار سفارت شوروی در کابل ارایه داد. دیپلمات های شوروی در کابل، در وضع ناگوار و حتا خطرناکی قرار گرفتند. آن ها چاره دیگری جز تکذیب «آوازه های تحریک آمیز» نداشتند و حتا  دست به وارد آوردن اتهامات متقابل مبنی بر یورش باندهای باسماچی ها در سرزمین شوروی  یازیدند.

 

در یادداشت جوابیه شوروی گسیل شده به کابل،گفته شده بود:

«1- حکومت شوروی نه از پست مرزی یی که غلام نبی خان از آن گذشته است و نه منابع تامین کننده اسلحه برای وی، آگاهی دارد و نمی تواند آگاهی داشته باشد.

2- ...

...3-  حکومت شوروی به قاطعانه ترین شکل اعلام می نماید که در سراسر جنگ داخلی در افغانستان، هیچ هواپیمای شوروی بدون اجازه دولت کابل، وارد خاک افغانستان نشده است...

 4- حکومت شوروی کاملا طبق تعهدات خود در قبال قرارداد مصوب سال 1921 و پیمان پغمان سال 1926 به شکل خلل ناپذیر  در موضع عدم مداخله کامل در امور داخلی افغانستان و  احترام  به استقلال آن می باشد»[21].

 

بزرگترین موضوع مطرح شده از سوی رژیم کابل- تقاضای مکرر  به رسیمت شناختن دیپلماتیک آن از سوی شوروی بود، با آن که به تاریخ 26 می امیر در پایتخت نشست بزرگ هواداران خود را که خواهان جنگ با شوروی بودند، برگزار کرد.

خواست های کابل در عرصه سیاست خارجی نومید کننده نبودند: در سطوح گوناگون رهبری شوروی آماده برپایی مناسبات با رژیم کابل بودند. برای نمونه، در نشست کمیساریای خلق در امور خارجه  به تاریخ 3  جون1929  تصمیم گرفته شده بود که »به آی. ریکس رهنمود داده شود با تاکید بر عدم مداخله ما در جنگ داخلی در افغانستان، به بچهء سقاء افاده بدهد که در صورت استحکام و گسترش حاکمیت او، به رسمیت شناختن رژیمش از سوی شوروی، نامحتمل نمی باشد»[22].

 

با رفتن گروه های رزمی غلام نبی خان از استان های شمالی، در این استان ها خلای قدرت و پراگندگی پدید آمد. برای نمونه، مزار شریف سه روز آزگار به باد تاراج زندانیان تازه از بند رسته (بیشتر کوهستانی ها) گرفته شد که به زودی گروه های هزاره را از شهر بیرون راندند. شهر و عملا سراسر استان واقعا در هرج و مرج  فرو رفت. در اوخر فبروری 1929 ، میرزا  قاسم خان-  نماینده پیشین  امیر حبیب الله در ترکستان افغانی که چندی هم سرپرست فرماندهی نظامی مزار شریف بود، از سوی شهریان، با شرط جلوگیری از خون ریزی های تازه به این شهر دعوت شد- چیزی او که در باره آن به قرآن سوگند خورد. او با یک هزار جنگجوی ترکمن وارد شهر شد و آغاز به گفتگو با اداره محلی در باره شامل ساختن سپاهیان خود در پادگان نظامی به عنوان نیروهای منظم کرد. مگر به او به این دلیل پاسخ منفی دادند که چنین واحدهای اجیری، قبلا  از  جمع  هزاره ها تشکیل شده است.

در نتیجه، ترکمن ها شامل واحدهای نظامی از پیش تشکیل شده گردیدند و خود میرزا قاسم خان شامل اداره نو ولایت شد. این ارگان موقت بومی خود گردان منطقه یی، حسن نیت خود را نسبت به کابل اعلام کرد– اعضای آن حتا از بچهءسقاء درخواست کردند تا به مزارشریف فرمانده نظامی نوی بفرستد. همراه با آن،آن، حکومت نو و تاجران بومی مایل به پیشگیری مشی مستقلانه، از جمله در مسایل مناسبات سیاست خارجی؛ بودند: برای مثال؛ روشن است که میرزا قاسم خان به رییس بخش منطقه یی نمایندگی کمیساریای خلق در امور خارجه سرخان دریا  با تقاضای گسیل سریع نمایندگی دیپلماتیک شوروی به مزار شریف،  و نیز از سر گیری روابط  تجاری با  شوروی، رو آورد.

 اما این سیاستمدار بانفوذ، و نه تنها او؛ فراموش نکرد پسان ها از خم و پیچ های عملیات بهاری سال 1929، به ویژه در باره جنگ افزارهایی ضبط شده از سوی غلام نبی خان از زاردخانه های محلی، که برای همیشه در انبارهای یگان های نوار مرزی شوروی برای همیشه «ماندگار» شدند، یادآوری نکند. بازگردانیدن این جنگ افزارها یا جبران بایسته آن با ارایه کمک های مادی، سالیان دراز به عنوان یکی از شرط های عادی  سازی روابط دو جانبه، از سوی حکومت روی کار آمده پس از واژگونی امانیست ها عنوان می شد.

 در این میان، دردسر به همین پیمانه بزرگ معنوی- روانی، تباری و اجتماعی به مفهوم وسیع این کلمه را پیامدهای دیگر عملیات باهمی، به بار آورده بود. این پیامدها بیشتر مسلم بودند : در آسیای میانه شوروی، در گام نخست، در  نواحی  مرزی، چندین صد نفر از دست داشتگان در «لشکر کشی شمالی» سرازیر شده بودند. نزدیک به150 نفر که با غلام نبی خان آمده بودند؛ در تاشکنت ماندگار شده بودند. بیش از 100 نفر  با گروه محمد غوث خان آمده بودند که پس از  بازداشت به عشق آباد  برده شدند. سر انجام، ده ها تن از هواران امان الله خان که از اروپا وارد شوروی شده بودند، چه رسد به اشخاص ساده (تاجران، ساربانان کاروان ها و مزدوران گریزی) یا کسان دیگری که دست روزگار تصادفی آنان را به عملیات افغانستان کشانیده بود. خود غلام نبی نیز در وضع سختی افتاده بود: انبوه خشمگین هم میهنان آواره و بی سر و سامانش، نزدیک بود او و برادرش-  غلام جیلانی را بکشند.

محمد غوث خان - فرمانده گروه دوم افغانی نیز با وضع دشواری روبرو شده بود. او خواهش کرد 25 راس اسب  او را برایش بازگردانند تا با فروختن آن ها ترمز را ترک  گوید. پسان ها وی را به درون سرزمین شوروی  بردند.

ساربانان کاروان هایی که در سراسر کازار در خدمت غلام نبی خان بودند، با شکیبایی در باره 203  راس اسب و 21  راس خر خود، یادآور می شدند[23]. وضع نومیدانه کسانی که دست سرنوشت آنان را به این چنین روزگار بس دشوار انداخته بود، موجب نگرانی نمایندگان منطقه یی دیپلماتیک شوروی گردید. آن ها، مساله افغانی را چونان یک مساله انسانی– حقوقی («آوارگان آسیب دیده افغانی») و نیز به سان یک مساله اجتماعی- سیاسی (پذیرفتن افغانی هایی که آرزومند ادامه تحصیل و یا خدمت نظامی در شوروی اند و یا مهاجران سیاسی از جمله با نفوذ ترین مهره ها و یا کسانی که متمایل به همکاری با شوروی ها بودند) و مانند آن؛ ارزیابی می کردند[24].

بیشترین ناخشنودی این دیپلمات ها را جوانان تحصیل کرده و افسران کادری افغانی و نیز دانش آموزان پیشین آموزشگاه های نظامی شوروی- دسته های آگاهتری که در عملیات  باهمی شرکت داشتند، به خاطر بروکراتیزم و سردرگمی در ادارت شوروی و نیز دیگر دلایل؛ بی سرنوشت مانده و یا در آوارگی و سرگردانی  و در به دری در شهرهای نوار مرزی شوروی پراگنده شده بودند، به بار می آوردند. برای نمونه، آوارگان هراتی از گروه محمد غوث خان می خواستند به ایران بروند. مگر، به خاطر تاخیر در به دست آوردن ویزای ایران، نمی توانستند، بروند. دیپلمات های شوروی بر آن بودند تا این گروه را اصلا برای چندی در شوروی نگه دارند. به خصوص که ایرانیان خود در پی راندن شماری از افغان ها به شمول وزیر حربیه و وزیر امور داخله پیشین دولت امان الله خان از مشهد بودند. در کمیساریای خلق در امور خارجه، هراس داشتند که تمرکز مهاجران افغانی در ایران، در آینده «اشتهای پارس را بر هرات» بر خواهد انگیخت.[25]

دردسرهای پدید آمده در اثر ناکامی عملی لشکرکشی مزارشریف، کاراخان (قره خان)- معاون کمیساریای خلق در امور خارجه را وادار به ارایه ابتکار ایجاد کمیسیون ویژه مختلط در خصوص رسیدگی به مسایل مربوط به عملیات باهمی افغانی- شوروی کرد: در ماه اگوست سال 1929  او در زمینه نامه یی به معاون رییس حکومت فرستاد و همچنین طرح خود را به آگاهی نظامیان و سازمان استخبارات نیز رسانید.    

 

 فرجام ناکام عملیات و به ویژه رفتار رهبران کرملن در سرنوشت سازترین لحظات آن، ضربات معنوی جدیی بر پیکر امانیست ها،که ناگزیر بودند در آینده با مسکو  سر وکار داشته باشند؛ وارد آورد. پسان ها، برنامه های امانیست یکسره عوض شد: یکی از طرح های جدید پیشنهاد شده از سوی غلام نبی خان،  تصرف هرات در گام نخست با وارد آوردن ضربات بعدی بر محور قندهار و کابل را در نظر داشت. عنصر  حتمی عملیات طراحی شده، تصرف مزراشریف بود که امانیست ها انتظار داشتند پایگاه  خود را  از حساب ترکمن ها و ازبیک های دلسرد شده از بچهء سقاء توسعه بدهند. حمایت شوروی در این واریانت، تنها کمک های مالی و نظامی( تنها به دسترس گذاشتن جنگ افزار) بود. مگر این طرح حتا به همین شکل هم از سوی نهادهای مسوول در مسکو رد گردید.

کارمندان دیپلماتیک در مسکو، در بیرون انداختن امانیست ها از گردونه سیاسی شتاب نداشتند. مگر، با توجه به ضعف سازمانی آن ها، با بر زبان آوردن سخنان کلی، آنان را به بازی می گرفتند و به تار خام می بستند. این وضع، در بازگرایی آتیه استراتیژیک اپوزیسیون لیبرال- ناسیونال افغانی، به ویژه خاندان چرخی به سوی اروپا و انتقال مرکز شان به آلمان، جای آخر را نداشت.   

 

پس از پایان عملیات نظامی مشترک، نیروهای تازه یی پا به کارزار مبارزه با بچهء سقاء گذاشتند. نیروهای جنگی سازمان یافته قبایل جنوب خاوری افغانستان که کیان رهبری شان به دست جنرال نادرخان برگشته از مهاجرت- قهرمان جنگ استقلال سال 1919 و بعدها وزیر دفاع دولت امان الله، بود، پس از یک رشته ناکامی های رزمی موفق شد نیروهای بچهء سقاء را درهم کوبد و به تاریخ 11 اکتبر سال 1929 کابل را بگیرد. نادر خان پادشاه افغانستان اعلام گردید و امیر سرنگون شده- حبیب الله بچهء سقاء که از پایتخت گریخته بود، گرفتار و در اواخر ماه اکتبر  به دار زده شد.

 

این گونه، مرحله نو تاریخ  افغانستان، آغاز گردید.



[1] . مرکز نگهداری و بررسی اسناد تاریخ نوین روسیه، فوند 17، بخش 162، پرونده 7 ، برگ 12. افغان ها همچنان خواهش نموده بودند تا بمب های شیمیایی به دسترس آنان گذاشته شود. مگر به بهانه این که چنین بمب هایی در اختیار جانب شوروی نمی باشد، به این تقاضای آنان پاسخ رد داده شد. همانجا برگ 15- گ.

[2] . بایگانی سیاست خارجی  فدراسیون روسیه، فوند کاراخان، بخش 12،  پرونده 71، برگ 9 .

[3] .  همان جا، برگ 17 .

[4]  . india office Files, L/P&S/10/1289, p. 488-489

همفریس - سفیر بریتانیا در کابل به خاطر می آورد که امان الله در این روز ها پیوسته به او می گفت:  « به روز بد، او  نخست به بریتانیای کبیر  رو می آورد و تنها در صورت دریافت پاسخ منفی، به روسیه متوسل خواهد گردید.  همان جا، ص 477 

[5] .  همان جا ، ص. 187.

[6] .  همان جا، فایل های  L/P&S/10/1291, Afghanistan Rebellion 1928/9,p.64.

[7] .  بایگانی سیاست خارجی فدراسیون روسیه،  فوند کاراخان ( قره خان) ، پرونده ویژه 12، پوشه 70 برگ 3.

[8]  .  بایگانی سیاست خارجی روسیه، فوند رفرنتوری در باره افغانستان، پرونده ویژه 11، پرونده 8، برگ 11.

[9]  . همان جا، برگ 5.

[10] . مرکز نگهداری و بررسی اسناد تاریخ نوین روسیه، فوند 17، پرونده 162، پوشه 7، برگ 39.

[11]  . بایگانی سیاست خارجی فدراسیون روسیه، فوند رفرنتوری در باره افغانستان، جزوه دان 11، پرونده 68، پوشه 68، برگ 25 .

[12] . همان جا، ص 65،  در میان سایر نا به هنجاری های تدارک عملیات، بایسته است همچنان فاکت های سبوتاژ آن را  از سوی شماری از کارمندان افغانی نیز یادآور گردیم. برای مثال، به دستور قونسولگری افغانی در  مرو، چندین صندوق  جنگ افزار که قرار بود برای انجام عملیات به افغانستان فرستاده شود، ضبط گردیده بود. بایگانی سیاست خارجی فدراسیون روسیه، فوند رفرنتوری افغانستان،  پرونده ویژه 11، پوشه 151، کارتن 68، برگ53.  

[13]  . India office, L/P & S /10/1289, P.42 .

[14]  . چکیست ها: چک ( چ.  ک. ) - مخفف «چیرزویچاینی کمیتیت» (کمیته فوق العاده) سازمان استخبارات شوروی پیشین  به زبان روسی است که کارمندان این کمیته را  به شکل مخفف آن چکیست ها ( چ.ک. ایست ها)  می نامیدند-گ.

[15]  .  مرکز بررسی....،  فوند 17،  پرونده ویژه 2، پوشه 1806، برگ های 235-236،  طرح های اسناد تبلیغی آن دوره از سوی امانیست ها، با مشارکت بلافصل رهبران شوروی تدوین می گردید. برای مثال، غلام صدیق خان چرخی که شاید فراخوان عنوانی باشندگان ترکستان افغانی را تدوین نموده بود، پس از گفتگو با کاراخان- معاون کمیساریای خلق در امور خارجه و واراشیلف- رییس اداره نظامی، در متن آن، تزهایی مبنی بر احترام به آیین های مذهبی و نقش آموزش و روابط سنتی میان افغانستان و شوروی را گنجانید.  نگاه شود به:  بایگانی سیاست خارجی فدراسیون روسیه، فوند کاراخان، پرونده ویژه 12، پوشه 75،  مراسله 71، برگ 33.

[16]  . پاول ابتیکر، نخستین خون های ریخته شده [در سرزمین افغانستان-گ.]، مجله «رودینا« (میهن)، سال 1999، شماره 2،  این مقاله کوتاه، که از سوی این ژورنالیست تهیه شده و در گزینه ویژه مجله میهن جا داده شده است،- یکی از انگشت شمار آثار چاپ شده در باره رخدادهای  آن برهه افغانستان است. این مقاله با آن که در بر دارنده فاکت های جالبی است، سرشار و آگنده از لغزش ها و  نادرستی ها است.    

[17] . همان جا، برگ 47

[18] . مرکز بررسی...، پرونده عمومی دفتر سیاسی، پرونده ویژه 162،  پوشه 7، برگ های 77-78.

[19]  . بایگانی سیاست خارجی....، فوند کاراخان، پرونده ویژه 12، پوشه 71، برگ 34.

 

 

[20] . شاید منظور از کتل شبر یا دره شکاری  باشد-گ.

 

[21]  . بایگانی سیاست خارجی، فوند کارا خان، پرونده ویژه 12،  پرونده 75، پوشه 71، برگ 22.

[22] . همان جا، برگ 66.

[23]  . همان جا،  فوند رفنتوری در باره افغانستان،  پرونده ویژه 11، پرونده 151،  پوشه 68، برگ 114.

[24] .  همان جا، برگ های 111-115.

[25]  .  بایگانی سیاست خارجی....، فوند کارا خان،  جزوه  12، پرونده 75، کارتن 71، برگ 53 .


August 18th, 2008


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
معرفی و نقد کتب